کد مطلب:149377 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:114

مهارت در به کار بردن وسایل تبلیغ و شناسایی آنها
دومین شرط برای كسی كه حامل یك پیام است اولا مهارت در به كار بردن وسایل تبلیغ و ثانیا شناسایی آنهاست؛ یعنی باید بداند چه ابزاری را مورد استفاده


قرار بدهد و چه ابزاری را مورد استفاده قرار ندهد و بلكه خودش از نظر ابزارهای طبیعی، چه ابزاری را داشته باشد و چه ابزاری را نداشته باشد.

در حدود دوازده سال پیش، سخنرانیهایی كردم تحت عنوان «خطابه و منبر» كه در كتابی به نام «گفتار عاشورا» چاپ شده است [1] یك سلسله بحثها را من در آنجا ذكر كرده ام. در مورد خطبه، علما اساسا كتاب نوشته اند. اصلا خطابه خودش یك فن است. ظاهرا اول كسی كه در این فن كتاب نوشته ارسطوست و مسلمین كه آثار ارسطو را ترجمه كردند، خطابه را جزء منطق قرار دادند. بعدها درباره ی خطابه خیلی حرفها گفتند. بوعلی سینا كتابی حدود پانصد صفحه درباره ی خطابه دارد كه در آن درباره ی شرایط خطیب می گوید: بدون شك خطیب باید یك سلسله شرایط طبیعی هم داشته باشد مثل سخنوری و قدرت بیان. این خودش نعمتی از نعمتهای بزرگ الهی است. و برای تبلیغ، داشتن این هنر طبیعی لازم است. «الرحمن. علم القران. خلق الانسان. علمه البیان» [2] .

داستان بعثت موسی بن عمران به رسالت را شنیده اید. بعد از ده سال كه دوباره می خواهد به مصر برگردد، با همسرش حركت می كند. شبی تاریك و بارانی است. زن حامله اش را درد زایمان می گیرد. هوا هم سرد است و باید زنش را گرم كند ولی وسیله ی گرم كردن هم ندارد. ناگهان در نقطه ای از آن بیابان نوری را می بیند (در وادی طور، وادی سینا). فكر می كند آتش است. می رود آنجا، معلوم می شود كه آتش نیست؛ جریان، جریان دیگری است. در همان جا موسی بن عمران مبعوث می شود؛ ندا می رسد كه از این به بعد رسول ما هستی یعنی مبلغ خدا هستی، پیام ما را باید به فرعون و فرعونیان برسانی. موسی می فهمد كه یك مبلغ شرایطی دارد. پیغمبری خودش را كافی نمی داند، تقاضاهایی دارد: «رب اشرح لی صدری» خدایا به من حوصله ی فراوان بده، شرح صدر بده آنچنان كه عصبانی نشوم، ناراحت نشوم، به تنگ نیایم، دریا دلم كن كه كار تبلیغ دریا دلی می خواهد، «و یسر لی امری» [3] این مأموریت سنگین را بر من آسان گردان (ببینید كار تبلیغ را ما چقدر كوچك می شماریم و موسی بن عمران چقدر بزرگ می شمارد).


مؤید این مطلب مطلبی است راجع به پیغمبر اكرم. قرآن كریم به پیغمبر اكرم راجع به مأموریتش یعنی تبلیغ اسلام و هدایت مردم می فرماید: «انا سنلقی علیك قولا ثقیلا» [4] عن قریب یك بار سنگین به دوش تو خواهیم گذاشت. باری است كه به دوش پیغمبر سنگینی می كند، به دوش پیغمبران سنگینی می كند! چه می گوییم ما!

موسی علیه السلام در ادامه ی تقاضاهای خود گفت: «و احلل عقدة من لسانی» خدایا گره را از زبان من باز كن، به من بیانی رسا و گوارا بده، سخنوری و ناطقه بده، «یفقهوا قولی» [5] به من قدرت تفهیم بده كه آن حقیقتی را كه به من وحی می كنی به مردم القاء كنم و مردم بفهمند، درك كنند؛ رابطه ای بین من و مردم برقرار كن كه مردم مطلب را عینا آن طوری كه تو می خواهی از من بگیرند نه اینكه من چیزی بگویم و آنها پیش خود چیز دیگری خیال كنند و من نتوانم آنچه را كه دارم بیان كنم. قدرت و قوه ی بیان یك امر طبیعی است (البته مقداری از آن اكتسابی است) ولی امور طبیعی باید با تمرین و اكتساب تقویت بشوند، مثل كارهای ورزشی كه شخص باید یك استعدادی داشته باشد و این استعداد در اثر تمرینهای ورزشی تكمیل می شود.

در عین حال خوشبختانه باید گفت كه در جهان شیعه در اثر بركت امام حسین علیه السلام خطبای بسیار قوی و نیرومند و عالیقدر، چه از نظر بیان و چه از نظر غیر بیان ظهور كرده اند و الحمد لله الآن هم چنین افرادی هستند كه انصافا از نظر نطق و سخنوری آیتی هستند. من در نظر ندارم اسم كسی را ببرم ولی چنین اشخاصی وجود دارند و جای تشكر است و افراد زحمت كشیده ای هستند و انصاف این است كه در كار خودشان به اندازه ای كه شرایط برایشان مساعد بوده زحمات زیادی كشیده اند.

موسی علیه السلام در ادامه ی سخنانش می گوید: «و اجعل لی وزیرا من اهلی. هرون اخی» [6] خدایا من فكر می كنم كه به تنهایی از عهده ی كار تبلیغ و هدایت مردم برنمی آیم، شریك و همكار می خواهم. اما من بدبخت هنوز این طور احساس نمی كنم، هنوز خیال می كنم كه به تنهایی كافی هستم. همكار یعنی چه؟ همفكر یعنی چه؟ همگام یعنی چه؟ من باید به تنهایی كار كنم. ولی موسی می گوید: خدایا كار تبلیغ است، كار هدایت است، كار ارشاد مردم است، من پیغمبر به تنهایی از عهده ی این كار برنمی آیم؛ خدایا برای من یك


شریك، كمك و معاون بفرست. كاندید هم می كند؛ برادرم هارون از هر جهت مرد لایقی است، خدایا او را به كمك من بفرست. «كی نسبحك كثیرا. و نذكرك كثیرا» [7] برای چه؟ اخلاص خودش را ذكر می كند: خدایا ما هیچ هدفی نداریم جز اینكه مسبح تو را در دنیا زیاد كنیم، حق پرست را در دنیا زیاد كنیم؛ برای این است كه من این تقاضاها را از تو دارم و این كمكها را از تو می خواهم.

قرآن عین همینها را درباره ی پیغمبر اكرم ذكر می كند ولی به صورت امور تحقق یافته. در مورد موسی به صورت خواسته ی او ذكر می كند كه البته مستجاب شد. معلوم می شود كه خدا پیغمبر را نیز برای همین هدف و رسالت و ایده مؤید كرد به همان خواستهای موسی بن عمران. می فرماید: «بسم الله الرحمن الرحیم. الم نشرح لك صدرك» ای پیامبر، ای حبیب ما، آیا ما سینه ی تو را باز نكردیم؟ (سینه ی باز در عربی كنایه از روح وسیع است) آیا روح تو را وسیع نكردیم؟ تو را دریا دل نكردیم؟ «و وضعنا عنك وزرك». «وزر» یعنی بار سنگین. به گناه هم كه وزر می گویند به خاطر این است كه گناه برخلاف حسنه (كار خوب) كه برای انسان حكم بال و نیرو را دارد و انسان را پرواز می دهد و به او نیرو می بخشد، برعكس حكم بار را دارد و انسان را از حركت باز می دارد. موسی گفت: «یسر لی امری» كار مرا آسان كن، اینجا می گوید: «و وضعنا عنك وزرك» بار سنگین را از دوش تو برداشتیم. «الذی انقض ظهرك» [8] این خیلی عجیب است! برای توضیح معنی «انقض» مثالی ذكر می كنم: اگر بالای یك سقف چوبی بار سنگینی مثلا جمعیت زیادی باشد كه دیگر این سقف توانایی نگهداری آن را نداشته باشد، یك وقت به اصطلاح عامیانه ی خودمان صدای جرق جرق سقف را می شنویم. عرب اینجا می گوید: «انقض» یعنی چوبهای سقف به صدا در آمد، كه اگر بار یك مقدار زیادتر باشد سقف می شكند. می فرماید: ای پیغمبر! این بار سنگین، ستون فقرات تو را مثل آن چوبها به صدا در آورده بود، كمرت را خم كرده بود، پشتت را شكسته بود. بعد پیغمبر را تسلیت می دهد: «فان مع العسر یسرا. ان مع العسر یسرا. فاذا فرغت فانصب. و الی ربك فارغب» [9] هرگز از سختی نترس، سستیها در سختیهاست، سستیها در میان


سختیها پدیدار می شود. باز تأكید می كند مطمئنا از سختی نترس كه سستیها همراه سختیهاست. وقتی این آیه نازل شد، چهره ی پیغمبر اكرم از خوشحالی می درخشید، متحلل شده بود، سرخ شده بود: وعده ی خداست، خدا گفته از سختی نترس. دوباره به من گفته از سختی نترس. «فاذا فرغت فانصب» از این كارت كه فارغ شدی باز خودت را به كار پرمشقت دیگری مشغول كن كه تو از سختی و مشقت ضرر ندیدی و ضرر نخواهی دید. «و الی ربك فارغب». این را شیعه این طور تفسیر می كند كه ما این بار سنگین را به وسیله ی علی علیه السلام برای تو سبك كردیم، علی را برای تو كمك فرستادیم، و شیعه حق دارد این حرف را بزند و درست هم هست، یعنی منطق همین طور حكم می كند.

پیغمبر اكرم در حدیثی كه شیعه و سنی هر دو روایت كرده اند و متواتر است (و سنی هم نمی تواند آن را انكار كند زیرا سنیها بیشتر از شیعه روایت كرده اند) خطاب به علی علیه السلام فرمود: «انت منی بمنزلة هارون من موسی» تو با همان نسبت را داری كه هارون با موسی داشت «الا انه لا نبی بعدی» [10] با این تفاوت كه هارون پیغمبر بود ولی چون بعد از من پیغمبری نیست، تو بعد از من پیغمبری نیستی. یعنی همان طور كه خدا تقاضای موسی بن عمران را مستجاب كرد و برایش در امر تبلیغ و هدایت مردم شریك و كمك فرستاد،علی جان! خدا تو را برای من كمك و معاون فرستاده است. پیغمبر صلی الله علیه و آله خطاب به علی علیه السلام فرمود: «انت وزیری». كلمه ی «وزیر» در اصل لغت به معنای كمك و معاون است. وزراء را كه به این نام می خواندند، چون كمكهای پادشاهان بودند. اصلا كلمه ی وزیر به معنی كمك دهنده است. این است كه پیغمبر اكرم خطاب به علی فرمود: تو وزیر من یعنی كمك من هستی، همان طور كه هارون وزیر موسی یعنی كمك موسی بود.

ببینید، درخواستهای موسی علیه السلام: «رب اشرح لی صدری. و یسر لی امری. و احلل عقدة من لسانی. یفقهوا قولی. و اجعل لی وزیرا من اهلی. هرون اخی» صد در صد منطبق است با آنچه كه درباره ی پیغمبر اكرم به صورت انجام یافته است: «الم نشرح لك صدرك. و وضعنا عنك وزرك. الذی انقض ظهرك و رفعنا لك ذكرك. فان مع العسر یسرا. ان مع العسر یسرا. فاذا فرغت فانصب. و الی ربك فارغب». اگر معنی «انصب» را از ماده ی «نصب»


نگیریم بلكه از ماده ی «نصب» بگیریم، یعنی مقصود این باشد كه علی علیه السلام را به خلافت نصب كن، باز مطلب صد در صد منطبق با آیات قرآن است.


[1] [اين سخنرانيها در كتاب ده گفتار استاد شهيد به چاپ رسيده است.].

[2] الرحمن / 4 - 1.

[3] طه / 25 و 26.

[4] مزمل / 5.

[5] طه / 27 و 28.

[6] طه / 29 و 30.

[7] طه / 33 و 34.

[8] انشراح / 3 - 1.

[9] انشراح / 8 - 5.

[10] ينابيع المودة، ج 1 / ص 56.